اطلاع از بروز شدن
شنبه 86 فروردین 18
میلاد نور مبارک باد
این مطلب را پنجشنبه دهم شهریور 1384ساعت 21:30 در وبلاگ قبلی ام ( لبگزه ی بلاگفا ) نوشته بودم ... امروز به اینجا منتقل شده است
سلام بر تو ای نور! ای خلاصه نور! ای وارث حاملان نور! و ای چشمه ی فیاض نور!
سلام بر تو ای همه فضل! ای تمامی کمال! ای برترین وجود! و ای مایه ی وجود وجود.
ای سرآمد برگزیدگان الهی! درودم را پذیرا باش.
ای نشان هدایت! مثل من و تو... مثال آن اعرابی است که در شب تار بیابان طریق گم کرده بود و پریشان حال، از سویی به سوی دیگر ره می سپرد. چون ماه بر او تابید و در پرتو آن راه یافت، زبان به سپاس و مدح گشود که ای ماه! در حق تو چه دعا کنم؟ بگویم خدایت نورانی گرداند و برجمالت بیفزاید؟ که چیزی کم نداری؛ یا این که جایگاهت را رفیع گرداند؟ که در اوج قرارت داده است.
پس چیزی نمیتوانم بگویم جز آنکه خدایت نگاه دارد.
و من ای عزیز! در وصفت چه بگویم؟ بگویم نورانیت گرداند؟ که او از ازل نورت آفرید و خود فرمود: . . و داعیاً الی الله باذنه و سراجاً منیراً
بگویم بلند مرتبهات سازد؟ که این نیز حاصل است، چه آن که فرمود: ... و رفعنا لک ذکرک.
بنابر این من نیز چیزی برای گفتن ندارم جز آن که : جزاک الله عنا و عن الاسلام خیرا الجزاء
ای پرورش یافتهی رب الا رباب! دونان، تو را یتیم ابوطالب خواندند و یتیمی را برایت عار پنداشتند، غافل از این که خدایت آموزشت را به عهده گرفت و به تربیتت پرداخت و خود گفتی: ادبنی ربی فاحسن تادیبی.
ای معلم اخلاق! جایی که خدایت چنین به مدحت سخن میگوید که انک لعلی خلق عظیم دیگر چه میتوان گفت و چگونه میتوان به وصفت لب گشود؟
ای رسول خدا! تو نیازی به مدیحه سرایی نداری که خدایت از تو و گفتار و رفتارت ذروهای از نور ساخت و بر آن صلا زد که لکم فی رسولالله اسوه حسنه ... و اگر من با این چند سطر به درگاهت روی آوردم، نه برای مدح توست... که قلم و بیان عاجز از آن است؛ اما فقط درودی است بر تو و اطاعتی قاصر از امر پروردگار که فرمود: صلوا علیه و سلموا تسلیماً ... وگرنه، تو برتر از هر مدح و ثنایی ... و زیباترین مدح و ثنا نیز به پای ذرهای از کمال تو نخواهد رسید.
گوهر پاک تو از مدحت ما مستعنی است فکر مشاطه چه با حسن خدا داد کند
بخشی از مقدمه ی من در کتاب حاملان نور